همان است که قرآن در جای دیگر میگوید:«عَسی أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون؛2 ممکن است شما چیزی را ناخوش دارید و آن به نفع شما باشد و ممکن است چیزی را دوست دارید و آن به ضرر شما باشد و خدا میداند و شما نمیدانید!»توجّه به این واقعيّت سبب میشود که انسان با بروز حوادث ناگوار فوراً مأیوس نشود. در اینجا حدیث جالبی از امام صادق(ع) نقل شده که امام(ع) به فرزند زراره، همان مردی که از بزرگان و فقها و محدّثان عصر خود به شمار میرفت،
نتایج حاصل از این ماجرای شگفتانگیز این داستان جالب قرآنی، نتایج مهمّی را به خواننده خود گوشزد میکند که به اختصار به آنها اشاره میشود:
1) پیدا کردن رهبر دانشمند و استفاده از پرتو علم او، به قدری اهمّیت دارد که حتّی پیامبر اولواالعزمی همچون موسی این همه راه به دنبال او میرود و این سرمشقی است برای همه انسانها در هر حدّ و پایهای از علم و در هر شرایط و سنّ و سال.
2) جوهره علم الهی از عبوديّت و بندگی خدا سرچشمه میگیرد؛ چنانکه در آیات سوره کهف آمده: «عبدا من عبادنا ... علمناه من لدنا علما؛ دانشی به من بیاموز که راهگشای من به سوی هدف و مقصد باشد.» یعنی من دانش را تنها برای خودش نمیخواهم؛ بلکه برای رسیدن به هدف میطلبم.1
3) همواره علم را برای عمل باید آموخت؛ چنان که موسی به دوست عالمش میگوید: «ممّا علمت رشدا؛ دانشی به من بیاموز که راهگشای من به سوی هدف و مقصد باشد.» یعنی من دانش را تنها برای خودش نمیخواهم؛ بلکه برای رسیدن به هدف میطلبم.
4) در کارها نباید عجله کرد؛ زیرا بسیاری از امور نیاز به فرصت مناسب دارد؛ (الامور مرهونه باوقاتها) به خصوص در مسائل پُر اهمّیت و به همین دلیل این مرد عالم رمز کارهای خود را در فرصت مناسبی برای موسی بیان کرد.
5) چهره ظاهر و چهره باطن اشیاء و حوادث، مسئله مهمّ دیگری است که این داستان به ما میآموزد، ما نباید در مورد رویدادهای ناخوشایند که در زندگیمان پیدا میشود، عجولانه قضاوت کنیم، چه بسیارند حوادثی که ما آن را ناخوش داریم؛ امّا بعداً معلوم میشود که از الطاف خفيّه الهی بوده است.
این همان است که قرآن در جای دیگر میگوید:«عَسی أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون؛2 ممکن است شما چیزی را ناخوش دارید و آن به نفع شما باشد و ممکن است چیزی را دوست دارید و آن به ضرر شما باشد و خدا میداند و شما نمیدانید!»توجّه به این واقعيّت سبب میشود که انسان با بروز حوادث ناگوار فوراً مأیوس نشود. در اینجا حدیث جالبی از امام صادق(ع) نقل شده که امام(ع) به فرزند زراره، همان مردی که از بزرگان و فقها و محدّثان عصر خود به شمار میرفت، فرمود:
«به پدرت از قول من سلام برسان و بگو اگر من در بعضی از مجالس از تو بدگویی میکنم، به دلیل آن است که دشمنان ما مراقب این هستند که ما نسبت به چه کسی اظهار محبّت میکنیم، تا او را به دلیل محبّتی که ما به او داریم، مورد آزار قرار دهند، به عکس اگر ما از کسی مذمّت کنیم، آنها از او ستایش میکنند، من اگر گاهی پشت سر تو بدگویی میکنم، به دلیل آن است که تو در میان مردم به ولایت و محبّت ما مشهور شدهای و به همین جهت مخالفان ما از تو مذمّت میکنند، من دوست داشتم عیب بر تو نهم تا دفع شرّ آنها شود، آنچنان که خداوند از زبان دوست عالم موسی(ع) میفرماید:
«أَمَّا السَّفِینَةُ فَكانَتْ لِمَساكِینَ يَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِینَةٍ غَصْبا ...؛
امّا آن کشتی، مال بینوایانی بود که [با آن] در دریا کار میکردند، پس خواستم آن را معیوب کنم، چون پشت سرشان پادشاهی بود که هر کشتی [سالمی] را به زور میگرفت.3 این مثل را درست درک کن؛ امّا به خدا سوگند تو محبوبترین مردم نزد منی و محبوبترین یاران پدرم اعمّ از زندگان و مردگان تویی، تو برترین کشتیهای این دریای خروشانی و پشت سر تو پادشاه ستمگر غاصبی است که دقیقاً مراقب عبور کشتیهای سالمی است که از این اقیانوس هدایت میگذرد تا آنها را غصب کند، رحمت خدا بر تو باد در حال حیات و بعد از ممات».
6) اعتراف به واقعيّتها و موضعگیری هماهنگ با آنها درس دیگری است که از این داستان میآموزیم. هنگامی که موسی(ع) سه بار به طور ناخواسته گرفتار پیمانشکنی در برابر دوست عالمش شد، به خوبی دریافت که دیگر نمیتواند با او همگام باشد و با اینکه فراق این استاد برای او سخت ناگوار بود، در برابر این واقعيّت تلخ، لجاجت به خرج نداد و منصفانه حق را به آن مرد عالم داد، صمیمانه از او جدا شد و برنامه کار خویش را پیش گرفت؛ در حالی که از همین دوستی کوتاه گنجهای عظیمی از حقیقت اندوخته بود. انسان نباید تا آخر عمر مشغول آزمایش خویش باشد و زندگی را به آزمایشگاهی برای آیندهای که هرگز نمیآید، تبدیل کند. هنگامی که چند بار مطلبی را آزمود، باید به نتیجه آن گردن نهد.
7) آثار ایمان پدران برای فرزندان: خضر به خاطر یک پدر صالح و درستکار، حمایت از فرزندانش را در آن قسمتی که میتوانست، بر عهده گرفت؛ یعنی فرزند در پرتو ایمان و امانت پدر میتواند سعادتمند شود و نتیجه نیک آن عاید فرزند او هم بشود. در پارهای از روایات میخوانیم آن مرد صالح، پدر بلاواسطه یتیمان نبود؛ بلکه از اجداد دورش محسوب میشد (آری چنین است تأثیر عمل صالح). از نشانههای صالح بودن این پدر همان است که او گنجی از معنويّت و اندرزهای حکیمانه برای فرزندان خود به یادگار گذارد.
8) کوتاهی عمر به دلیل آزار پدر و مادر: جایی که فرزندی به دلیل آنکه در آینده پدر و مادر خویش را آزار میدهد و در برابر آنها طغیان و کفران میکند یا آنها را از راه الهی به در میبرد، مستحقّ مرگ باشد. چگونه است حال فرزندی که هم اکنون مشغول به این گناه است؟ آنها در پیشگاه خدا چه وضعی دارند؟ در روایات اسلامی پیوند نزدیکی میان کوتاهی عمر و ترک صله رحم (مخصوصاً آزار پدر و مادر) ذکر شده است.
9) مردم دشمن آنند که نمیدانند! بسیار میشود که کسی درباره ما نیکی میکند؛ امّا چون از باطن کار خبر نداریم، آن را دشمنی میپنداریم و آشفته میشویم، مخصوصاً در برابر آنچه نمیدانیم کم صبر و بیحوصله هستیم، البتّه این یک امر طبیعی است که انسان در برابر اموری که تنها یک رو یا یک زاویه آن را میبیند، ناشکیبا باشد؛ امّا داستان فوق به ما میگوید، نباید در قضاوت شتاب کرد، باید ابعاد مختلف هر موضوعی را بررسی نمود. در حدیثی از امیرالمؤمنین، علی(ع) میخوانیم: «مردم دشمن آنند که نمیدانند.» و بنا بر این هر قدر سطح آگاهی مردم بالا برود، برخورد آنها با مسائل منطقیتر خواهد شد و به تعبیر دیگر زیربنای صبر، آگاهی است!. البتّه موسی از یک نظر حق داشت، ناراحت شود؛ زیرا او میدید در این سه حادثه تقریباً بخش اعظم شریعت به خطر افتاده است. در حادثه اوّل، مصونیت اموال مردم، در حادثه دوم، مصونیت جان مردم و در حادثه سوم، مسائل حقوقی یا به تعبیر دیگر، برخورد منطقی با حقوق مردم، بنا بر این تعجّب ندارد که آن قدر ناراحت شود که پیمان مؤکّد خویش را با آن عالم بزرگ فراموش کند؛ امّا همین که از باطن امر آگاه شد، آرام گرفت و دیگر اعتراضی نکرد و این خود بیانگر آن است که عدم اطّلاع از باطن رویدادها چه اندازه نگرانکننده است.
پینوشتها:
1. سوره کهف (18)، آیه 66.
2. سوره بقره (2)، آیه 216.
3. سوره کهف (18)، آیه 79.
نظرات شما عزیزان: